یکی از موضوعهایی که کمتر در حوزه دینپژوهی به آن پرداخته شده ادبیات دینی است. کسی که ادعای گفتمان دینی دارد پیش از هر چیزی باید خود را به زینت گفتار دینی مزین کند که گقتمان دینی بدون گفتار دینی راه به جایی نخواهد برد. به یقین چنین کسی که ادعای دینداری و دینمداری دارد بیش از کسی که راههای دیگری را برگزیده محتاج گفتار دینی است. اما صد افسوس که در جاده گفتار دینی این داستان هم مثل حکایتهای دیگر در جامعه ما وارونه است. عدهای که کاری به کار دین ندارند و حتی متهم به دینستیزی هستند گوی سبقت را روبودهاند. از آنجا که نظام ما نطامی دینی است مطالعه ادبیات قرآنی و سیره بزرگان دین برای رجال سیاسی کشورمان از نان شب هم واجبتر است.
وقتی اظهارات آقای محمدجواد لاریجانی را در مورد سیاستمداران غربی و رییسجمهور آمریکا خواندم؛ شرمنده و متاسف شدم. شرمنده از این که کسی که یکی از تئوریسینهای جناح حاکم کشورم است و هر روز در رسانه تصویری به عنوان چهرهای موجه و صاحب فکر، بر کرسی تحلیل تکیه میزند؛ رییس جمهور منتخب میلیونها انسان آمریکایی را «کاکا سیاه» خطاب میکند؛ تنها به این بهانه که «باید طوری جواب او را میدادم».
متاسف از این که پس از 30 سال از انقلاب مردم سرزمینم علیه استبداد، کسی که مدعی «حرکت بر مبنای اهلبیت(ع)» است سیاستمداران غربی را به سگی تشبیه میکند که «اگر پا روی دم آنها بگذارید پارس میکنند».
اگر ساعتی پای منبر قرآن و سیره اهلبیت (ع) بنشینیم و نحوه برخوردشان با مخالفان و حتی معاندان را بشنویم خواهیم فهمید که گفتارمان با گفتار دینی فرسنگها فاصله دارد چه رسد به گفتمانمان.
یاد حرف شیخ رجبعلی خیاط افتادم: دلم برای خدا میسوزد.